بسیاری از جامعهشناسان بر این عقیده هستند که نقش زنان در سیاست رابطهی مستقیمی با سکولاریسم و دموکراسی دارد. به عبارت دیگر هر چه نقش زنان در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه قویتر میشود آن جامعه به همان نسبت از کیفیت سکولاریسم و دموکراسی نیز برخوردار میشود.
کلاً نقش زنان در سیاست از اواسط دههی هفتاد قرن گذشته آغاز شد. ابتدا خارج از ساختارهای حکومتی ولی به تدریج زنان توانستند پستهای مهم دولتی یا حکومتی را از آن خود کنند.
زنان و سکولاریسم: گسترش نقش زنان در سیاست (پارلمانی وخارج از پارلمان) باعث میشود که یک جامعه معین به تدریج از ارزشهای دینی خود فاصله بگیرد. علت این قضیه این است که معمولاً اکثر قریب به اتفاق ادیان، ادیان مردانه… هستند و قوانین آنها برای مردان نوشته شده و نه برای زنان. دخالت مستقیم زنان در سیاست عملاً منجر به برداشتن قوانین مردانهای خواهد شد که حتا هنوز در قوانین مدنی کشورهای پیشرو نیز مستتر است. از این رو، سکولاریسم واقعی و عمیق با مشارکت زنان در سیاستگذاریهای خرد و کلان در جامعه رابطه مستقیم دارد.
زنان و دموکراسی: عموماً زنان با حل فیزیکی مسایل و مشکلات سنخیت ندارند. این در بیولوژی آنها نهفته است. حتا به قول روانشناسان خشونت زنان، خشونتی از نوع دیگر است و با خشونت فیزیکی مردان تفاوت کیفی دارد. بسیاری از جامعه شناسان و روانشناس ها معتقد بودند که زنها اساساً بیشتر از مردان حرف می زنند و در همین راستا نیز مسایلشان را از طریق گفتگو یا حرف فیصله می دهند. اخیرا پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که این نظریه که زنان سه برابر مردان حرف می زنند درست نمی باشد (زنان ????? کلمه و مردان تقریباً ???? کلمه) امروزه ثابت شده که این تفاوت واقعی نیست و مردان و زنان در روز به طور متوسط ????? کلمه حرف میزنند. ولی در این جا یک تفاوت کیفی موجود است: زنان روی موارد و موضوعات مشخص حرف می زنند ولی مردان راجع به موضوعات و مسایل دیگر. زنان به موقع به مسایل می پردازند ولی مردان موارد مشخص را به عقب می اندازنند. همین توان «حرف زدن راجع به مسایل و موارد مشخص» و آن هم در زمان بروز آن، باعث میشود که بسیاری از مسایل را که مردان از طریق فیزیکی (جنگ و کشتار) حل میکنند (زیرا که قبلاً و به موقع راجع به آن حرف نزدند) زنان بتوانند از طریق گفتگو (که طبق معیارهای امروزی ما جزو ارزشهای دموکراسی است) حل نمایند.
با نگاهی به آمار کشورهای جهان متوجه میشویم که زنان هنوز در موقعیت بسیار نابرابری قرار دارند. به طور کلی اروپا مهد جنبش زنان و مشارکت زنان در زندگی سیاسی است.
در ?? کشور (اروپا و ایالات متحد آمریکا) در سال ???? فقط ?? درصد از نمایندگان مردم در مجلس زن بودند. در صورتی که در سال ????، ?? درصد بوده است. علت این گرایش نزولی را بعضی از جامعهشناسان سیاسی رشد سیاسی نئولیبرالیسم و جنگطلبی آن ارزیابی میکنند. یعنی نئولیبرالیسم جهانی که در پایان سال ???? به اوج خود رسید، توانسته بود عملاً مانع دخالت زنان در سیاست بشود. این یک گرایش جهانی بوده است. یکی از عواقب این سیاست غیردموکراتیک نئولیبرالیسم، ممانعت آن از مشارکت سیاسی زنان بوده است.
مشارکت زنان در زندگی سیاسی کشورهای اسکاندیناوی در صدر قرار دارد. مثلاً نسبت تعداد نمایندگان زن در مجلس: در فنلاند ?? درصد، دانمارک ??/? درصد، در نروژ ??/? درصد و در سوئد ?? درصد. در کشورهای اتحادیه اروپا به طور متوسط ??/? درصد. کمترین درصد نمایندگان زن در مجلس یونان است، ?/? درصد.
تعداد زنان در احزاب آلمانی: حزب سبزهای آلمان ??/? درصد، احزاب مسیحی ??/? درصد، حزب سوسیال دموکرات ??/? درصد، حزب لیبرال ?? درصد و حزب چپها ??/? درصد.
طبق معیارها و ارزشهای امروزی ما، عدالت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در کشورهای اسکاندیناوی بیشتر از هر منطقهی دیگر از جهان رعایت میشود.
منبع :www.biniaz.ne
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :8528
2006-ParsiBlog™.com ©